شب،ماه،من،عشق،فرودی عارفانه
این شعر را خودم گفتم البته سالها قبل - وقتی که دلم حال وهوای بهتری داشت - خوشحالم میکنید اگر نظرتون را درباره اش بگید.
یک یاد تـنها ، تـــو، سکـوتی ساحـرانـه
آوای مرغـی هـمـنوا با غــربـت دل
آمــاج مـــوجی در پگاه بـر روی سـاحـل
با هم ولی تنها وبی یاور دراین درد
گویا ولی خاموش وسوزان،بیکس وسرد
شوق نگاهی لیک،چشم ازهم گرفتن
راز و نیــازی لیـک ، لـب بـرهـم نـهـادن
گفتـی که جـزرفـتن دگر راهی نداری
آن خــاطــرات پـاک را با مــن گـــــذاری
رفـتی ولی با رفـتـنت ازپا نشـســتم
دل را بــه روی هــرچـه دردنیاست بستم
شب،ماه،من،بغض،عروجی عاجزانه
مـن ، بـازهـــم مـن ، سکـوتـی ظـالـمانه
شروعی دوباره
خبر به دور ترین نقطه ی جهان برسد
من چه می دانستم...!
علی
چند درس از درسهای زندگی
ای آیه مکرر آرامش
خاتون ِ خواب ِ خرداد
آروزی نقش بر آب
ثانیه ها
[عناوین آرشیوشده]