(از شعرهای خودم )
فیروزه های چشم تو ،بارانی یک سازش است
آرامش دنیای تو مغلوب یک نوازش است
دل از برای ما شــدن ، با یاسها شیــدا شــدن
گویی که عمری ناشکیب همواره غرق سوزش است
ای آشنای نازنین با اوج آن احساسها
اندوه از دل رفتنت با عشق در آمیزش است
آن ناله ها وضجه ها در ماتم رویای تو
بعد ازگذشت سالها امروزهم با ارزش است
باز آ وشیدا تر زهر چه عاشق است وبیقرار
غم رابگیر از این دلی که روز وشب در ریزش است
شروعی دوباره
خبر به دور ترین نقطه ی جهان برسد
من چه می دانستم...!
علی
چند درس از درسهای زندگی
ای آیه مکرر آرامش
خاتون ِ خواب ِ خرداد
آروزی نقش بر آب
ثانیه ها
[عناوین آرشیوشده]